کلنجار رفتنکَلَنجار رَفتَن بگو مگو کردن، بحث و درگیری داشتن مثلاً هر شب با هم کلنجار می رفتیمپرداختن، ور رفتن مثلاً اینقدر با آن ماشین کلنجار نروبگو مگو کردن، بحث و درگیری داشتن مثلاً هر شب با هم کلنجار می رفتیمپرداختن، ور رفتن مثلاً اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو تصویر کلنجار رفتن فرهنگ فارسی عمید
کلنجار رفتن ((~. رَ تَ)) ور رفتن، سر و کله زدنور رفتن، سر و کله زدن تصویر کلنجار رفتن فرهنگ فارسی معین